داستان های مثنوی؛ خودت فکر کن
داستان های زیبا و دلنشین مثنوی را هر روز در بخش داستان های مثنوی این سایت بخوانید.

داستان خودت فکر کن!
مردی بود که مردم را بسیار مورد آزار و اذیت قرار می داد، با همه شوخی های بیجا می کرد. پس از هر شوخی هم سعی میکرد ذهن طرف مقابل را از کار خود منحرف کند. روزی در میان جمعی، به مردی نزدیک شد و سیلی محکمی به پس گردن او زد؛ طوری که صدایی بلند از آن برخاست، همه مردم نگاهشان متوجه آنان شد. مردی که سیلی خورده بود از جایش بلند شد و تصمیم گرفت که او هـم سیــلی محکمی را به او بزند؛
اما مرد شوخ گفت: «صـبـر کـن دوست من! یک سؤال از تو می پرسم، اگر درست جواب دادی، آن وقت بزن! بگو ببینم این صدایی که از این سیلی بلند شد، از دست من بود، یا از گردن تو؟»
مرد که سیلی خورده بود، از این حرف او عصبانی تر شده؛ گفت: «الان به تنها چیزی که فکر می کنم، این است که سیلی ای به تو بزنم! آن وقت خودت فکر کن که صدا از کدام بلند شده است!» این را گفت و یک سیلی محکم حواله او کرد.
- فال تاروت امروز چهارشنبه 8 مرداد 1404 بر اساس ماه تولد
- + طالع بینی ماه مرداد بر اساس ماه تولد | در مرداد ماه چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد
- + بهترین اسم رو برای دخترت انتخاب کن | خاص ترین اسم های دخترانه + معنی
- + چطوری قوز پشتمو رفع کنم؟ | تمرینات مناسب برای رفع قوز پشت در خانه
- + سکته گرمایی را جدی بگیرید!! | علائم و درمان + فیلم
ارسال نظر