داستان مثنوی زیبایی در نظر مجنون!
یکی از داستان های زیبای مثنوی به نام زیبایی در نظر مجنون! را در این بخش برای شما آورده ایم. شما می توانید داستان های مثنوی را هر روز در سایت ویکی گردی مطالعه کنید

داستان زیبایی در نظر مجنون!
مجنون، از عشق لیلی سر به کوه و بیابان نهاده بود. خویشاوندان و نزدیکان او هرچه تلاش کردند، نتوانستند مجنون را از راهی که در پیش گرفته است، منصرف کنند. او دیوانه و از خود بیخود شده بود. مجنون شیفته و بیقرار از عشق لیلی به این سو و آن سو
می رفت. آوازه عشق او به همه جا رسیده بود. همه مردم او را می شناختند و
می دانستند، درد او چیست!
روزی، عده ای نادان که درد عشق را نچشیده بودند و اصلا نمی دانستند، عشـق چیست! مجنون را دیدند، در جایی نشسته و در خود فرو رفته است. به او نزدیک شدند و گفتند: «ای مجنون! این چه بلایی است که تو بر سر خود آورده ای!... ما لیلی را از نزدیک دیده ایم؛ او آن قدرها هم که تو گمان می کنی، زیبا نیست!... در شهر، هزاران دختر وجود دارد که از او زیباتر هستند. اگر می خواهی، یکی از آن ها را برای تو انتخاب
کنیم تا از این آوارگی نجات یابی!» بهتر از وی، صد هزاران دلربا
هست همچون ماه، اندر شهر ما!
مجنون نگاهی به آنان انداخت؛ سرش را کمی تکان داد و سپس ؟ گفت: «آن گونه ای که من لیلی را می بینم، زیباست!... چشم شما نمی تواند، زیبایی لیلی را ببیند!... من با بینش خود او را زیبا می بینم و شما این بینش را ندارید؛ پس دیگر ادامه ندهید و از
اینجا بروید!»
- فال تاروت امروز چهارشنبه 8 مرداد 1404 بر اساس ماه تولد
- + طالع بینی ماه مرداد بر اساس ماه تولد | در مرداد ماه چه اتفاقی برای شما خواهد افتاد
- + بهترین اسم رو برای دخترت انتخاب کن | خاص ترین اسم های دخترانه + معنی
- + چطوری قوز پشتمو رفع کنم؟ | تمرینات مناسب برای رفع قوز پشت در خانه
- + سکته گرمایی را جدی بگیرید!! | علائم و درمان + فیلم
ارسال نظر